استوگ ها چندین متخصص، از جمله کرسکین، اظهار کردهاند که هیپنوتیزورهای صحنه از اسبهایی استفاده میکنند که از نمایشی به نمایش دیگر سفر میکنند. یک هیپنوتیزم کننده صحنه ممکن است فقط به یک دستکار نیاز داشته باشد، زیرا با استفاده از او برای هر نمایش ابتدا سوژه های واقعی از طرف تماشاگران تمایل دارند از او پیروی کنند و از پاسخ های او تقلید کنند. علاوه بر این، برای اوج نمایش، هیپنوتیزور اغلب بر روی یک یا دو موضوع تمرکز میکند تا پاسخهای دشوارتر و دراماتیکتری را که شامل تجارب توهمآمیز ظاهری است، نشان دهد. برای این منظور می توان از یک تخته تکی استفاده کرد.[19][20]
ویتزنهوفر می نویسد:
با توجه به اینکه نه تنها فرصت تماشای هیپنوتیزورهای معروف صحنه دهه 1940 و 50 مانند [رالف] اسلیتر[21] و پولگار در محل کار را داشتم، بلکه این فرصت را داشتم که تماس شخصی نسبتاً گسترده ای با هیپنوتیزورهای دیگر صحنه داشته باشم، معتقدم که می توانم قدری وضعیت را روشن کنید برای شروع، باید توجه داشت که بسیاری از هیپنوتیزورهای صحنه از ستوگ یا گیاهان استفاده می کنند.[20]
از سوی دیگر، کسانی که برای یک "وضعیت" قابل توجه هیپنوتیزم استدلال می کنند به ادعاهای بالینی (که در واقع در هیچ موردی از اجرای صحنه ثابت نشده است) مانند موارد زیر استناد می کنند:
"...سرمقاله حاکی از آن است که اکثر آزمودنی ها اراده یا علاقه ای به عدم پیروی از پیشنهاد هیپنوتیزور ندارند، به راحتی علاقه اولیه به هیپنوتیزم را در اوایل دهه 1800 حذف می کنند، قبل از اینکه اتر و مورفین به طور گسترده در دسترس باشند. هزاران عمل بسیار دردناک از طریق انجام شد. استفاده از هیپنوتیزم بیماران بدون خاطره ای از جراحی از خواب بیدار می شدند و حتی خیلی سریعتر از بیمارانی که درد شدید را بدون هیپنوتیزم تحمل می کردند بهبود می یافتند.زیگموند فروید مسئول مستقیم حذف هیپنوتیزم از روان درمانی بود زیرا گزارش های زیادی داشت که بیماران نیز شهودی در مورد شرایط آن داشتند. بیمارانی که هرگز در حالت خلسه ملاقات نکرده بودند.
چنین استدلالهایی در کار جیمز اسدیل در یک مأموریت پزشکی در هند، که در کتاب او در سال 1847 بازگو شده است، سرچشمه میگیرد. این پیش از آن بود که مفهوم «هیپنوتیزم» (که اخیراً توسط برید در سال 1843 مطرح شد) گسترش یابد و آثار اسدیل هنوز به آن اشاره شود. به عنوان "مسمریسم". در حالی که اسدیل ادعا میکرد که بیمارانش هیچ دردی را احساس نمیکنند، ناظران از طرف یک کمیسیون مستقل تحقیق برای دولت بنگال، صحنههایی از کسانی را که تحت چنین عملهایی قرار میگرفتند، گزارش کردند که از شدت درد به خود میپیچیدند. با توجه به ادعاهای اخیر در مورد جراحی بدون درد، باربر، در میان دیگران، اشاره کرده است که جزئیات در شرح این جراحی اذعان می کند که بیماران، حتی اگر بیهوش نیستند، توسط کوکتل های ضد اضطراب بیهوش می شوند. علاوه بر این، نسبت بیمارانی که میتوانند تحت چنین روشهایی قرار بگیرند (دستیابی به «هیپنوتیزم» به اندازه کافی «عمیق») به اندازه درصد جمعیتی است که قادر به انجام عمل جراحی نه با کمک شیمیایی و نه با کمک هیپنوتیزمی هستند، که این سوء ظن را ایجاد میکند که این گروهها بیماران "ویژه" همپوشانی دارند. علاوه بر این، باربر همچنین خاطرنشان میکند که همیشه در موارد جراحی هیپنوتیزم از بیحس کننده موضعی در ناحیه برش استفاده میشود، در حالی که اندامهای داخلی قادر به ثبت درد در پاسخ به بریدگی ماهرانه نیستند و بسیاری از این عملها را بدون بیهوشی عمومی امکانپذیر میکند. تأثیر هیپنوتیزم اساساً در سطح احساسی یا ضد اضطراب است. علاوه بر این، به دور از وجود هزاران مورد از این نوع هیپنو بیهوشی در جراحی، به اندازه کافی نادر است که توجه گزارش های خبری را در زمان وقوع آن جلب کند. به ندرت، در واقع، به عنوان افراد استثنایی که می توانند تحت چنین جراحی قرار گیرند.
با این حال، هیچ یک از بحث های فوق در مورد روش های هیپنوتیزمی در یک محیط بالینی هیچ ارتباطی با هیپنوتیزم مرحله ای ندارد.
هیپنوتیزم کننده
یک هیپنوتیزم کننده صحنه و سوژه هایش
به دلیل نمایشگری هیپنوتیزورهای صحنه و تداوم توهم داشتن توانایی های مرموز، ظاهر حالت خلسه اغلب به عنوان «اثر» «قدرت» هیپنوتیزور تعبیر می شود. قدرت واقعی هیپنوتیزم صحنه از اعتمادی ناشی می شود که "هیپنوتیزور" می تواند به سوژه های خود القا کند. آزمودنی ها باید همکاری کنند و مایل به پیروی از دستورالعمل ها باشند و هیپنوتیزم کننده چندین آزمون را برای انتخاب بهترین سوژه ها به کار می گیرد. برخی افراد بسیار قابل اعتماد هستند، یا حتی به دنبال بهانه ای برای کنار گذاشتن مسئولیت خود هستند و ظاهراً می توانند در عرض چند ثانیه "هیپنوتیزم" شوند، در حالی که برخی دیگر برای مقابله با ترس های خود زمان بیشتری را صرف می کنند.
پیشنهاد بسیار قدرتمند است و یک هیپنوتیزور خوب می داند که چگونه پیشنهاداتی ارائه دهد که می تواند سرگرمی بهتری برای مخاطب ایجاد کند. در کتاب عمیقتر و عمیقتر توسط جاناتان چیس، [22] او در مورد ارائه پیشنهاد صحبت میکند، مهمتر از آن، پیشنهاد فوقالعاده عبارتی که در اولین کتاب منتشر شدهاش در سال 1999 ابداع کرد:
"از این لحظه هر چیزی که به شما می گویم. هر چیزی که می گویم، مهم نیست که چقدر احمقانه یا احمقانه به نظر می رسد، فورا به واقعیت شما تبدیل می شود. هر چیزی که من می گویم فورا به واقعیت شما تبدیل می شود."
منبع
- ۰ ۰
- ۰ نظر